شماره اخیر مجله نیویورکر (The New Yorker) به این موضوع اشاره میکند که امروزه کارافرینان، شکست و عدم موفقیت خود را مانند یک مدال افتخار میدانند و به گردن خود آویزان میکنند. آیا احترام به شکست در دنیای تجارت، تا این حد پیشرفت کرده است؟
درسهایی که ما از شکست و عدم موفقیت میگیریم، همیشه پسزمینه زندگی ما هستند. در کسب و کار هم، روال به این قرار است. اما سوال اینجا است؛ کارآفرینانی که یک بار شکست را تجربه کردهاند، باز هم ممکن است با عدم موفقیت رو به رو شوند؟ برخی اطلاعات حاکی از این است که: بله، ممکن است.

جیمز سوروویزکی (James Surowiecki) در مقاله اخیر نیویورکر، حقایقی را عنوان میکند:
شکستهای گذشته، شکستهای آینده را پیشبینی میکنند.
جیمز سوروویزکی
او با توجه به تحقیقی که در سال ۲۰۰۹ با موضوع سرمایهگذاری انجام شد، عنوان میکند:
کارآفرینانی که با شکست و عدم موفقیت مواجه شدهاند، در مقایسه با افرادی که برای اولین بار این کار را امتحان میکنند، باز هم در معاملات جدید خود موفق نبودند. ۸۰ درصد صاحبین مشاغلی که قبلا شکست خورده بودند، باز هم با عدم موفقیت رو به رو شدند.
جیمز سوروویزکی

مقالهای در سال ۲۰۱۴ توسط مرکز تحقیقات اقتصادی اروپا با عنوان «اگر موفق نشوید، باز هم باید تلاش کنید؟ نقش تجربه کارآفرینان در بقای سرمایهگذاری آنها چیست؟» انجام شد. ۸۴۰۰ سرمایهگذاری مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاکی از آن بود که امکان موفقیت برای کارآفرینانی که سابقه شکست در گذشته را دارند، کمتر است. همچنین برای کارآفرینانی که هم تجربه شکست دارند و هم موفقیت، احتمال ورشکستگی بالاتر است.
حال این پرسش به میان میآید که چرا اکثر کارآفرینانی که یک بار شکست و عدم موفقیت را تجربه کردهاند، باز هم شکست میخورند؟ آیا نظریه درس گرفتن از شکست، تنها یک داستان است؟
ستایش شکست و عدم موفقیت
فرهنگ کارآفرینی امروز، شکست و عدم موفقیت را مانند یک مدال افتخار میدانند.
سریع شکست بخور، زیاد شکست بخور!
ضربالمثل
امروزه جلساتی توسط کارآفرینان برگزار میشوند و مردم در آنها شرکت میکنند تا سخنان آنها را بشنوند. کارآفرینان در برگزاری جلسات، در مورد دوران سختی را گذراندهاند و اینکه چگونه شکست منجر به پیروزی در آینده میشود، صحبت میکنند. این سخنان تا حدودی خیال افراد را راحت میکنند؛ اما شواهد نشان میدهند که شکست و عدم موفقیت گذشته، شکستهای آینده را رقم میزنند.
حال سوال این است که آیا در فرهنگ کارآفرینی کنونی، به شکست و عدم موفقیت بیش از حد افتخار میکنند؟ پاسخ به این سوال به طور کلی و عمومی، غیرممکن است. قطعا کارآفرینانی وجود دارند که سطح ثباتشان از سایرین بالاتر باشد. اما چه کسی میگوید که سطح ثبات و پایداری، شاخصی پیشرو برای موفقیت در کارآفرینی است؟ مطالعات زیادی در زمینه اهمیت ثبات وجود دارد. همچنین مقالات دیگری حاکی از این است که تسلیم نشدن، بهترین عملکرد در کارآفرینی است. گاهی اوقات سرسخت بودن و اطمینان به خود، حس مبارزه را در شخص بیدار میکند؛ حتی اگر دلیلی برای این کار وجود نداشته باشد. وقتی بازار گویای این است که باید از انجام کاری دست کشید، حس مبارزه میتواند راهی برای رسیدن به موفقیت در زندگی باشد.
درس گرفتن از شکست

علی رغم شک و تردیدهایی که در مورد درس گرفتن شکست وجود دارد، باید قبول کنیم که کارآفرینانی هستند که در تلاشهای دوباره بعد از شکست خود، موفقتر عمل میکنند.
واقعیت این است که بیشتر کارفرمایان، واجد شرایط برای مشاغل بزرگ نیستند و هرگز هم نخواهند بود. با توجه به تحقیقات مدیریت مشاغل کوچک، هر ساله حدود ۶۰۰.۰۰۰ شغل جدید و ۳۰۰ استارتآپ در آمریکا راهاندازی میشود. این آمار نشان میدهد که احتمال ایجاد شغلهای جدید ۰.۰۰۰۵ است و ۹۹.۹۵ درصد کارآفرینان در استارتاپ خود شکست میخورند.
دیلیپ رائو (Dileep Rao)، نویسنده،
به این ترتیب، اکثر صاحبین مشاغل، به سرمایهگذاریهای بزرگ دست پیدا نمیکنند. پس ما در مورد این که کارآفرینان از شکست خود چه درسی گرفتهاند، چه میدانیم؟ فقط میدانیم که به لطف شکست و عدم موفقیت ها، رهبران بهتری شدهاند. جان برنسون مینویسد:
این درسها شامل یادگیری اعطای نمایندگی و وکالت است. همچنین تشخیص این که چگونه با یک سرعت مناسب، رشد کنیم و فراتر از تواناییهای خود متعهد نشویم. مهمتر از همه، این که بدانیم چه وقت از ایدههای بیفایده خود دست بکشیم.
جان برنسون (John Brandon)، ویراستار

حدود ۱۳ سال پیش، مقالهای نوشته شد که در آن استیون کاپلان (Steven N. Kaplan) استاد کارآفرینی و سرمایهگذاری دانشگاه شیکاگو، تاکید داشت که استفاده از تجربیات، برای کارآفرینان سودمند است. در این مقاله با ۷ نفر از صاحبین مشاغلی که با نظریه کاپلان موافق بودند، مصاحبه شد.این افراد قسم میخوردند که از شکست درس گرفتند و در تلاشهای بعدی خود بهتر عمل کردند.
بسیاری از درسهایی که این کارفرمایان آموخته بودند، مربوط به منابع انسانی بود. آنها مدت طولانی در انتظار استخدام مدیران اجرایی بودند. استخدام مدیرانی که با کار نا آشنا بودند یا تجربه کمی داشتند. در نهایت مدت زمان زیادی هم طول میکشید تا این مدیران را اخراج کنند.
نکته مهمی که همه این کارآفرینان به آن معتقد بودند، این است که چه افراد تازهکار و چه افرادی که از قبل با شما همراه بودند، باید با نحوه کار شما آشنایی داشته باشند. گاهی اوقات شرکتها و صاحبین آنها به سرفصلهای مورد نظر میرسند، اما داستان آنها همیشه نشاندهنده تمام واقعیت نیست.