آیا تا به حال افراد دیگر را به دلیل احساسات خود، سرزنش کردهاید؟ آیا مسئله ایمان به احساسات را تجربه کردهاید یا خیر؟ در کتب دانشگاهی، احساسات برآمده از مقدسات، نوشته شده است و به ما آموختهاند که به احساساتمان اعتماد کنیم.
گیلیان مککان (Gillian McCann)، استاد مذاهب در دانشگاه Nipissing کانادا، از داستانهای دوران تحصیل خود را به نگارش درآورده است. استاد راهنمای دوره تحصیلات تکمیلیاش به او توصیه کرد:
هر کاری را که حس میکنی درست است، انجام بده.
در این میان، دوستی که به داستان او گوش میکرد، با کنایه به او گفت:
این نوع نصایح، یک نسل را خراب کرده است.
گیلیان مککان و همکارش گیت بچگارد (Gitte Bechsgaard)، در آثار خود اظهار میکنند:
مشکلات مربوط به خود-کنترلی عاطفی و اعتیاد، به سرعت در حال رشد هستند. ما در فرهنگی زندگی میکنیم که انتظار داریم مستقل از شرایط یا پیامدهای آن، در همه شرایط زندگی، معتبر و بیانگر باشیم. ذهنی که توسعه نیافته باشد (یا مورد توجه قرار نگیرد)، قطعا بدترین دشمن ما است. .
گیلیان مککان و گیت بچگارد

خیابانهای مرطوب موجب باریدن باران نمیشوند
یک روز صبح، پس از تنظیم زودپز برای درست کردن صبحانه، نشستم و با تماشای افکارم، برای یک روز کاری آماده شدم. من به ذهنم توجه میکردم، به خصوص به نارضایتیها، حتی رنجشهای خفیف که میتوانند هدف من را برای آن روز تضعیف کنند.
وقتی در مراقبه خود فرو رفته بودم، شنیدم که بخار از زودپز، خشمگینانه و سوت زنان بیرون میزند. زودپز محکم بسته نشده بود. بی هیچ اندیشهای، من خودم را در آشپزخانه یافتم، در حالی که از نا امیدی فریاد میکشیدم.
در عرض چند ثانیه، من از احساسات شدیدی که زیر ظاهر آرام من در جوش و خروش بود، شوکه شدم. سوت بخار آنچه را که در ذهن من نهفته مانده بود، ظاهر کرد.
اگر من آمادگی یادگیری را داشتم، سوت بخار آماده بود تا درسی را به من بیاموزد. من میتوانستم زودپز را برای خشم خود مقصر بدانم یا میتوانستم از افکارم به خاطر سرخوردگی، سوزش و سرزنشی که آماده فوران بود، تشکر کنم.
ایمان به احساسات باعث ایجاد افکار نمیشوند
آیا همه ما شرایط یا افراد دیگر را به خاطر احساسات خود سرزنش نکردهایم؟ با احساس رنجش، شریک زندگی خود را سرزنش میکنیم که به قدر کافی پشتیبان ما نبوده است. با احساس اضطراب و استرس، ترافیک را به خاطر تاخیر مقصر میدانیم. با احساس افسردگی، مطمئن هستیم که این افسردگی از وضعیت جهان به وجود آمده است.
ما جای علت و معلول را معکوس کردهایم. همانطور که نویسنده فقید مایکل کرایتون (Michael Crichton) اظهار داشت؛ احساسات، باعث ایجاد افکار نمیشوند.
پیادهروهای مرطوب موجب باریدن باران نمیشوند.
مایکل کرستون
شما نمیتوانید در ابتدا بدون داشتن تفکر، احساسی داشته باشید. اکنون لحظهای تأمل نمایید؛ سعی کنید تا احساس خشم کنید. آیا میتوانید در ابتدا بدون تصور افکار خشمگینانه، احساس خشم کنید؟ هرچه احساسات ما شدیدتر میشوند، هیجانات فیزیکی را در بدن ما ایجاد میکنند. ما به دنبال آسودگی خاطر از افکار در گردش خود هستیم.

جدا کردن افکار از احساس خود و وانمود کردن چیزی که باعث ایجاد آن احساسات میشود، آغاز به اسارت درآمدن روانشناختی است. زودپز باعث ناامیدی من نشد؛ سوت بخار آن ناامیدی من را آشکار کرد. ترافیک باعث عصبانیت نمیشود؛ عصبانیت ما را آشکار میکند. روابط باعث نارضایتی نمیشوند؛ آنها ایمان به احساسات و نارضایتی را که ما در درون خود حمل میکنیم، نشان میدهند.
با این حال، ما سرسختانه اصرار داریم که پیادهروهای مرطوب در وجود ما باعث باریدن باران، درون ما میشوند. هرچه ایمان به احساسات در ما شدیدتر باشد، اطمینان بیشتری پیدا میکنیم که دیگران و شرایط را به خاطر احساساتی که تجربه میکنیم، سرزنش کنیم.
هرچه احساسات ما شدیدتر میشود، هیجانات فیزیکی را در بدن ما ایجاد میکنند. ضربان قلب ما ممکن است به سرعت بالا رود. عضلات ما ممکن است منقبض شوند. تفکر ما با افکار بیوقفه در گردش است. یک وضعیت بیرونی تمام توجه ما را به خود جلب میکند. ما به دنبال آسودگی خاطر از افکار در گردش خود هستیم. برای بسیاری از ما، پناه بردن به تلفن هوشمندمان فرار از این گردش است. اعتیاد نیز برای فرار از این گردش شکل میگیرد.
جهان از درون به بیرون تجربه میشود
در هفته گذشته، ممکن است اضطراب، ترس، افسردگی، نگرانی، نارضایتی، ناامیدی یا احساس شدید دیگری را تجربه کرده باشید. من هرگز با شخصی که ادعا کند از احساسات منفی مصون است، روبهرو نشدهام. آنچه که بسیار اهمیت دارد، این است که چگونه احساسات خود را پردازش کنیم: از بیرون به درون یا از درون به بیرون.
به طور معمول، ما احساسات را، از بیرون به درون پردازش میکنیم. ما اعتقاد داریم که احساسات ما بازخوردی از دیگران، شرایط ما، حوادث گذشته یا فرصتهای آینده را ارائه میدهند.

اکثر ما در حالی که به راحتی دیگران را نادیده میگیریم، به برخی احساسات منفی توجه ویژهای میکنیم. با توجه به تعداد روز افزون نسخههایی که توسط روانپزشکان برای اضطراب نوشته شدهاند؛ بسیاری به تفکرات اضطرابی، توجه ویژهای میکنند. قدرت تفکر عدهای، هنگام وقوع اضطراب، سرعت پیدا میکند. آنها گرفتار این افکار هستند که چرا اینگونه احساس میکنم؟ چگونه میتوانم از شر این احساس خلاص شوم؟ هرچه سرشان از این افکار پر شود، در لحظه کمتر حضور دارند. مصرف یک داروی تجویزی ممکن است تنها راه آرام کردن ذهن به نظر برسد.
هیچ احساسی نیست که بتواند همیشه جدا از افکار ما وجود داشته باشد. ما همیشه فکر و احساسات خود را از درون به بیرون تجربه میکنیم. با نگاهی به احساسات از طریق یک ذهنیت از بیرون به درون، به نظر میرسد ما شرایط بیرونی زیادی برای پردازش و مدیریت داریم. از این گذشته، اگر افراد دیگر و شرایط به عنوان منبعی بیپایان، باعث ایجاد احساسات ما شوند؛ طبیعی است که چیزهای زیادی در ذهن ما وجود باشد.
با این حال، ما نمیتوانیم به خوبی درک کنیم که هنگام تلاش برای رسیدن به عمق احساسات خود با یک ذهنیت از بیرون به درون، ذهن ما چگونه کار میکند. هیچ احساسی وجود ندارد که بتواند جدا از افکار ما باشد. ما همیشه فکر و احساس خود را از درون به بیرون تجربه میکنیم. بنا بر نظریه ذهنیت از درون به بیرون، ایمان به احساسات ما، یک معیار سنجش است و در مورد کیفیت تفکرمان در آن لحظه، بازخورد لازم را به ما ارائه میدهد. همان طور که مارکوس آئورلیوس (Marcus Aurelius) بیان کرده است:
زندگی ما همان چیزی است كه افكار ما، آن را میسازد.
مارکوس آئورلیوس
به عهده گرفتن مسئولیت بیشتر
درک این مسئله که ما فقط میتوانیم زندگی را از درون به بیرون تجربه کنیم، نه از بیرون به درون، آغاز مسئولیتپذیری و تجربه آزادی روانی است.
در سال ۱۸۹۵، اولین فیلم صامت در پاریس فرانسه به نمایش درآمد. فیلم کمتر از یک دقیقهای به سادگی قطاری را نشان میداد که به یک ایستگاه میرسید. شاید روایتهای جعلی وجود داشته باشد که مخاطبان با ترس از تئاتر بیرون رفتهاند. با این حال، حضار قطاری را تجربه کردند که به آنها نزدیک میشد. تجربهای که جدید بود.

اگر این روایت جعلی باشد یا خیر، در هر صورت استعاره خوبی را ارائه میدهد. ما با علاقه به ذهنیت از بیرون به درون، سعی میکنیم با مقاومت در برابر افکار و احساساتی که ایجاد کردهایم از تئاتر ذهن خود فرار کنیم. احساساتی که در هر لحظه تجربه میکنیم، ناشی از افکار ما هستند، نه شرایط بیرونی ما. هر لحظه انتخاب میکنیم مسئولیت تجربه زندگی خود را بر عهده بگیریم. این طرز تفکر از بیرون به درون منجر به سرزنش میشود.
ما فکر خود را روی جهان پیاده میکنیم. استفن کووی (Stephen Covey) در کتاب ۷ عادت افراد بسیار کارآمد (The 7 Habits of Highly Effective People) نوشت:
ما جهان را نه آنطور که وجود دارد، بلکه آنطور که هستیم، میبینیم.
استفن کووی
هر لحظه انتخاب میکنیم که مسئولیت تجربه زندگی خود را بر عهده بگیریم. وقتی تجربه خود را از طریق لنزهای یک ذهنیت از بیرون به درون نگاه میکنیم، معتقدیم که ایمان به احساسات در ما، بازخورد صادقانهای را در مورد شرایط و سایر افراد به ما ارائه میدهند. این طرز تفکر از بیرون به درون منجر به سرزنش میشود. جایگزین چنین طرز تفکری، این است که زندگی را از طریق یک ذهنیت از درون به بیرون تجربه کنید. ما لحظه به لحظه، میتوانیم ایمان به احساسات خود را به صورت سیگنالهایی تفسیر کنیم و به کیفیت تفکر خود بازخورد قابل اعتمادی ارائه دهیم.
زندگی نیاز به اقدام دارد. وقتی اقدام لازم باشد، یک ذهنیت از درون به بیرون به ما امکان میدهد تا برای بالاترین هدف و ارزشهای خود اقدام کنیم. در مقابل، با استفاده از یک ذهنیت از بیرون به درون، به یک مشکل با عدم شفافیت داخلی میرسیم. این عدم شفافیت، توانایی حل مسئله ما را تضعیف میکند. در واقع هر چه مشکل سختتر باشد، این عدم شفافیت در ذهنیت از بیرون به درون، علیه ما کار میکند. همانطور که ضربالمثل معروف مطرح میکند:
ما نمیتوانیم مشکلات خود را با همان سطح تفکری که آنها را ایجاد کرده است، حل کنیم.
ضربالمثل
یادگیری از زندگی
ما میتوانیم زندگی را با لگد زدن و فریاد زدن پشت سر بگذاریم یا میتوانیم یک یادگیرنده شاد باشیم. سرسختانه معتقد بودن به این كه زندگی از بیرون به درون زندگی میشود، به بدبختی و فلاکت منجر میشود.
برای این که یک یادگیرنده شاد باشید، به یاد داشته باشید که تعبیر شما از وضعیت «بیرونی» سرنخ بزرگی برای حالت ذهنی شما است. زمانی که ایمان به احساسات شدید به وجود میآید، آن را بررسی کنید. هرگونه افکاری را که باعث سرزنش افراد دیگر یا شرایط میشوند، بررسی کنید.

به عنوان مثال، آیا رانندگان بد، شما را عصبانی میکنند؟ اگر چنین است، اتهاماتی را که مطرح میکنید، بررسی کنید. شاید شما راننده خوبی باشید، اما در شرایط دیگر بیملاحظه هستید. اگر شما مایل به یادگیری هستید، زندگی بینشی نسبت به محتوای تفکرتان در اختیار شما قرار میدهد.
با درک این که زندگی از بیرون به درون زندگی میشود، راه حل تفریق را تمرین کنید: تمایل کمی برای گفتن این حرف داشته باشید که حتما اشتباه کردهام، زیرا سرزنش میشوم.
اپیکتوس (Epictetus) فیلسوفی بود که زندگی خود را به عنوان برده آغاز کرد. او بر اسارت فیزیکی غلبه کرد و سپس به ذهن خود توجه کرد تا بتواند خود را از زنجیرهای درونی آزاد کند. اپیکتوس به كشف خود دست یافت و در مجموعه نوشتههایش به نام Enchiridion، اظهار داشت:
مردم از چیزها ناراحت نمیشوند، بلكه توسط دیدگاههایی كه دارند، ناراحت میشوند. بنابراین زمانی که آشفته یا ناراحت شدیم، هرگز آن را به دیگران نسبت نمیدهیم، بلکه فقط خودمان را مسئول میدانیم. بله به اصول خودمان نسبت میدهیم. یک فرد آموزش ندیده، تقصیر وضعیت بد خود را به دیگران تحمیل خواهد میکند.
اپیکتوس
خبر خوب این است که اگر بخواهیم یاد بگیریم تا به ذهن خودمان با تفکر از درون به بیرون توجه کنیم؛ شرایط زندگی، حتی صدای سوت بخار کتری، برای ما آموزنده خواهد بود.