هر فردی، موفقیت را به شکل متفاوتی میبیند، بهبود موقعیت شخصی یا شناختن افراد مناسب در زمان مناسب. در مورد من، تنها بعد از انجام کاریکه معمولا از آن وحشت دارم،احساس موفقیت میکنم و آن شبکهسازی است. بعد از نقل مکان به یک شهر جدید، جاییکه من هیچکس را نمیشناختم و هیچکس من را نمیشناخت، واقعا انتخابی نداشتم. اگر میخواستم به جایی بروم، ارتباط با افراد دیگر ، کلید آن بود.
با گذشت زمان، ترس من به اشتیاق تبدیل شد و نه تنها شروع به شبکهسازی کردم، بلکه از آن لذت هم میبردم. به این ترتیب، شروع کردم کمک کردن به دیگران تا آنها هم در اجتماع با یکدیگر ارتباط برقرار کرده، در نهارها شرکت کنند و در مناسبتهای شبکه، صحبت کنند. اکنون، هشت سال بعد، من یک شغل تمام وقت که عاشق آن هستم، پیدا کردهام، کاری که آن را از ابتدا شروع کردم. اما این اتفاق، یک شبه رخ نداد. این امر نیاز به فعالیت و میل به برقراری ارتباط داشت. این یعنی بیرون آمدن از حاشیه امن من، مقابله با ترسهایم و قرار دادن خودم در آن موقعیت.
اغلب، ما در با موشکافی بیش از حد خودمان را گیر میاندازیم و معتقدیم که «برای این کار خیلی جوان هستیم» و «فرصت کافی برای آن وجود ندارد» به جای اینکه تنها در جایی که هستیم، کارمان را شروع کنیم. این تفکر را کنار بگذارید و از نکتههای زیر که در این مقاله استارتاپت به آن اشاره شده، استفاده کنید که به شما در برقراری ارتباط امروز برای موفقیت فردا کمک خواهند کرد.

کنجکاو باشید، ارتباط با افراد دیگر از این طریق بسیار آسان خواهد بود
من فکر میکنم مردم برای دستیابی به پتانسیل واقعی خود تلاش میکنند، زیرا آنها سریع میتوانند مقایسه کنند و به هر حال مقایسه، دزد شادی است. هنگامی که طرز فکر و ذهنیت خود را تغییر میدهید و به موقعیتها یا چالشهای جدید از طریق کنجکاوی نزدیک میشوید، درهایی را باز میکنید که از وجود آنها اطلاع نداشتید (و با افرادی ملاقات میکنید که هرگز خواب ملاقات با آنها را هم نمیدیدید.) کنجکاو بمانید و روشنفکر باشید، لزوم مقایسه فرصتهای قدیمی را با فرصتهای جدید رها کنید و دنیاهای جدیدی را بیابید.
شعار من؟ کودک کنجکاو درون خودتان را هدایت کنید تا رویاهای خلاقانهتان به حقیقت بپیوندند. در طول بزرگ شدنم، من هر کاری، از گروه موسیقی و گروه کر تا بسکتبال و بازیگری را به صورت تفریحی انجام دادم، زیرا نیاز داشتم که درباره همه چیزهایی که زندگی ارائه میداد بیشتر بدانم. این امر باعث افزایش انرژی من شد، به خلاقیت من دامن زد و تاثیرات ماندگاری بر سلامت عاطفی من گذاشت. مهمتر از همه، كنجكاوی، من را در محيطهايي قرار داد كه در ميان كساني قرار بگیرم كه احتمالا هرگز گذرم به آنها نمیافتاد. من حتی در طول راه، چند دوست همیشگی پیدا کردم.
بنابراین من حتی امروز هم بازی میکنم. مرتبا هر ماه کودک کنجکاو درون خود را با امتحان کردن چیزهای جدید هدایت و کنترل میکنم، صخره نوردی، پرش از هواپیما، دروس شبیهسازی پرواز. شما نام آن را بگویید، من آن را امتحان خواهم کرد و با انجام کارهای جدید به صورت تفریحی، ناگزیر به ارتباط با مردم خواهم رسید. اگر همین کار را میکنید، این نکته را بدانید تعداد معدودی از این ارتباطات در واقع تاثیرگذار خواهند بود که بدون شک شما را در جهتهای درست (و موفقترین جهتها) هدایت میکنند.
مربی باشید تا به ارتباط با افراد دیگر دست یابید
مربیگری، کار آسانی نیست. من آن را درک کردم. این کار میتواند مستعد انتقاد باشد و انتقاد میتواند سخت باشد، به خصوص وقتی از کسی که نمی شناسید، از شا انتقاد میکند. اما وقتی مربی هستید، میتواند چیز دیگری باشد که شما را به سمت فرصت بعدی سوق میدهد. شما همیشه لازم نیست که موافقت کنید، اما اگر صرفا نسبت به یاد گرفتن تمایل داشته باشید، قابلیت مربیگری شما را وارد مسیر طولانی میکند. طبق تجربه من، قابلیت مربیگری در ساختن پلها و ارتباطات بسیار سریعتر از هر چیز دیگر کمک خواهد کرد.
زمانیکه به عنوان معلم علوم پایه هشتم بودم، یادگرفتم که مربی شوم. لازم است که بگویم دانشآموزان کلاس هشتم، بیملاحظه هستند و همه چیز برای آنها سوژه و آماج انتقاد و مسخره کردن است، روشهای تدریس، لباسهای شما، آبریزش بینی در فصل حساسیت. بعد از دو سال بازخورد روزانه (یا انتقاد، هر چند شما ترجیح میدهید اینطور به آن نگاه کنید)، من مجبور شدم بین احساس ناامنی به خاطر اظهار نظرهای آنها یا کشف اینکه چطور آنها باعث میشوند که من مربی خوبی باشم، انتخاب کنم. با جستجوی فرصتهای مربیگری مانند تدریس، با افراد شگفتانگیزی آشنا شدم که هماکنون مربی و شاگرد هستند و دائما به پیشرفت من کمک میکنند.
مربیگری با تمرین همراه است. علاوه بر این، این امر مستلزم رسیدن به ریشه ترسهای شما است آیا از اشتباه کردن میترسید؟ از دست دادن کنترل چطور؟ برای من ترس از آسیبپذیری بود، بنابراین من تلاش کردم تا حساسیت خود را به عنوان یک معلم نسبت به این مسائل کم کنم. به عنوان مثال، در کلاس، حکایاتی را در مورد خودم به اشتراک میگذاشتم که باعث میشد احساس آسیبپذیری کنم، از این طریق بازخوردها را دریافت میکردم (ضرورت داشت یا نه)، همچنین به من کمک میکرد تا پیشرفت کنم و شخصی را که میخواستم باشم، بسازم.

تمایل به ارتباط داشته باشید تا بتوانید با مردم ارتباط برقرار کنید
واقعیت: هیچکس تمایلی به شبکه ندارد و منظور من هیچکس است. بیشتر اوقات، به این دلیل است که کاملا تبادلی و حتی سطحی احساس میشود. حتی اگر شما سرزندهترین و با نشاطترین فرد اتاق باشید، حرکت در شبکه هنوز هم میتواند دشوار باشد. اما برای یافتن موفقیت، من قویا پذیرش تمایل به برقراری ارتباط با افراد دیگر را تشویق میکنم. سعی کنید ایدههای خود را در مورد یک شخص و انگیزههای او را به حالت تعلیق درآورید. تمایل به صحبت و برقراری ارتباطات جدید فارغ از تصورات پیشبینیشده داشته باشید.
وقتی به یک شهر جدید نقل مکان کردم، خودم را مجبور کردم از حاشیه امن خود خارج شوم و تصمیم گرفتم در ۱۰۰ روز با ۱۰۰ نفر ملاقات کنم. در اینجا چند روش وجود دارد که من از عهده آنها برآمدم (و موفقیت حرفهای و شخصی پیدا کردم) که میتوانید از آنها نیز استفاده کنید:
- اول، به طور منظم یک به یک ارتباط داشتم. به صورت حضوری با افراد ملاقات کردم، خواه در مورد گرفتن قهوه، خوردن ناهار در یک اغذیه فروشی در شهر یا خوردن شام در یک محله قدیمی. تا به امروز، من این کار را تقریبا به صورت هفتگی انجام میدهم. من با کسانیکه میشناسم (حرفهای یا شخصی) شروع میکنم و سپس از آنها میخواهم افراد دیگری را توصیه کنند. دقیقا به این صورت، ارتباطات من به صورت نمایی رشد میکنند.
- دوم، من داوطلبانه شروع کردم. این یکی از سریعترین و پرارزشترین راهها برای دیدار با افراد جدید و ارتباط با مردم است که بسیاری از آنها، تاثیرگذار هستند، عضویت در کمیته، خدمت به عنوان مشاور کمپ، شرکت در کلوپهای غیرانتفاعی، داوطلب شدن در کلیساهای محلی یا میزبانی یک رویداد خیرخواهانه. امکانات داوطلبانه بیپایان هستند، مانند فهرست ارتباطاتی که شما در طول مسیر ایجاد میکنید.
- سرانجام، یک مربی شدم، اما همیشه آرزو داشتم که شاگرد هم باشم. واژه «مربی» مترادف با «تعهد زمانی» است. این واژه گاه باعث بازداشتن و انصراف مردم میشود. اما مربیگری میتواند هر کاری باشد که هر دو طرف باید تصمیم بگیرند. این میتواند یک فنجان قهوه سریع در اینجا یا یک تماس تلفنی نیمساعته در آنجا باشد. این کار میتواند یک بررسی هفتگی، ماهانه یا حتی سه ماهه باشد. بینشهایی که یک مربی میتواند به شاگرد خود ارائه دهد. از طرف دیگر، بی حد و مرز هستند (و بنابراین مزایایی دارند). یک ارتباط بین مربی و شاگرد ایجاد کنید، چیزی که برای شما مفید و معقول باشد.
شاید خودخواهانه باشد، انگیزه ما برای شبکه ممکن است صرفا از تمایل به موفقیت حاصل شود. اما به یاد داشته باشید که سایر افراد نیز در آنجا به دنبال آن هستند، بنابراین به آنها در یافتن ارتباطات کمک کنید. کسی باشید که اولین را به جیمی معرفی میکند، زیرا میدانید که یک شراکت باورنکردنی میتواند شکوفا شود. این کار به شما نیز سود میرساند، آنها شما را به خاطر آن به یاد خواهند آورد و یک رابطه نیز با آنها شکوفا خواهد شد.